در معبدی گربه ای وجود داشت که هنگام مراقبه ی راهب ها مزاحم تمرکز آن ها می شد . بنا بر این استاد بزرگ دستور داد هر وقت زمان مراقبه می رسد یک نفر گربه را گرفته و به ته باغ ببرد و به درختی ببندد . این روال سال ها ادامه پیدا کرد و یکی از اصول کار آن مذهب شد . سال ها بعد استاد بزرگ در گذشت . گربه هم مرد .

راهبان آن معبد گربه ای خریدند و به معبد آوردند تا هنگام مراقبه به درخت ببندند تا اصول مراقبه را درست به جای آورده باشند .

 سالها بعد استاد بزرگ  دیگری رساله ای نوشت در باره ی اهمیت بستن گربه!!!!!!
 
 
اين است روال بوجود آمدن خرافاتها و اعتقادات پوچ و بي اساس انسانهاي رسم پرست
 

 
از بیانات دلکش ایده های عالی و وظیفه شناسی، برادری جهانی بوجود نمی آید. چیزی بیشتر لازم است، تا نهاد جهانیان، از چنگال آز و خودخواهی رهایی یابد نیاز فوری بشریت امروزی، سازمانهای مختلفه  طبقاتی، سیاسی، مذهبی و فرهنگی نیست، بلکه عشق و مهر پاک و خالص است.
 
تشریفات ظاهری در برابر عشق خداوندی ارزش ندارد.