من و تو چیست؟من و من باشیم!
دو دلداده بر کنار دریایی راه میرفتند و با هم صحبت می داشتند. قضا را دلبر سیمین تن به دریا افتاد و در آب غوطه خورد. عاشق دلخسته، به شتاب خود را در آب افکند و شناکنان به یار رسید.
دلدار گلعذار که عاشق فداکار را در کنار خود دید گفت، ای جان عزیز، من که در آب افتادم و به گرداب در غلطیدم، تو دیگر چرا از سر جان برخاستی و خود را به آب افکندی؟! عاشق پاکدل پاسخ داد:
وقتی تو در آب افتادی، دیگر من باقی نماندم که بر ساحل ایستم. من که خود را از تو باز نمی شناسم، چگونه می توانم چون تو نباشم؟! تو آنگاه که در آب به زیر و بالا می رفتی و می آمدی، من در خود همین حال را به عیان می دیدم.
منهم به آب افتاده بودم و با امواج به زیر و بالا می رفتم و می آمدم... من دیگر خود در آب بودم، دیگر این سخن چیست که می گویی چرا خود را به آب افکندی؟...
+ نوشته شده در دوشنبه چهاردهم اردیبهشت ۱۳۸۸ ساعت 7:43 توسط مست ...
|